• وبلاگ : تمهيدات
  • يادداشت : نا اميد شوند واردين بر غير تو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اين نخستين بار نيست كه روابط نسَبي، بهانه‌اي براي مصادره شخصيت هايي كه متعلق به يك ملت و يك آئينند مي‌گردد. در اين مصادره‌ها غالبا بجاي پرداختن به انديشه­ و منش اين بزرگان، اشك و احساسات برجسته مي­گردد.
    اما آنچه شخصيت هاي بزرگ را از مصادره ها مصون مي‌دارد آن است كه راه آنان با عروجشان شكوفاتر گشته و انديشه­هاي آنان تا به ابد روشن‌گر ديگران است.

    بهره‌گيري برخي اصلاح طلبان از مقولات احساسي و پوپوليستي براي سرپوش گذاردن بر بي‌برنامگي و خطاهاي ماضيه و حال آنان، در انتخابات اخير وفوري محسوس داشته و به ويترين آمدن فرزند يكي از اوتاد نظام جمهوري اسلامي امري مترقبه و كم­مايه است. اما آنچه نگارنده را برآن داشت تا سطوري را به بازخواني گرايشات و مباني فكري آن شهيد بنگارد، برداشتن گامي كوچك در برابر مصادره تلخ حزبي ايشان است.

    http://www.rajanews.com/detail.asp?id=32574

    به سه چيز تکيه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور مي تازد،با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد (دکتر علي شريعتي)

    ديدم از شهيد بهشتي

    دوست عزيز

    ديدم از شهيد بهشتي سخن به ميان آورده اي، ديدم از التقاط و تجديد نظر طلبي و انحراف از مسير اسلام و.... سخن به ميان آورده اي. گفتم بد نيست نوشته هاي فرزند همان شهيدي را كه هوشمندانه مصادره اش ميكني تا حرفهاي خودت را بزني، برايت اينجا قرار دهم. اگر تفسير رحماني و عقلاني از دين اسمش التقاط و ضد اسلام ميبود، دست پرورده آن شهيد امروز اين گونه از اين همه تزوير و فريب و تحجر و دنيا طلبي در پوشش دين و استفاده ابزاري از دين و سوار شدن بر اعتقادات و نا عدالتي و دروغ و نيرنگ و خشونت و جسارت و كشتار و بي رحمي و بي شرمي و تهديد و تطميع و دستگيري و استبداد و خفقان و سركوب و اقتارگري و قدرت نمايي و .... نمي ناليد.

    بله دوست من، ميشود در نزد مردمي كه چندان آشنايي با حقيقت اسلام و رحمت و صداقت آن ندارند، شهيد و امام و ارزشها و .... را مصادره كرد و مدام با بوق و كرنا كردنش،‌پلي زد براي پيشبرد برداشت هاي شخصي و انحصارطلبانه از دين. اما در نزد آنهايي كه اين دين را ميشناسند، علي را صرفا براي نيرو گرفتن بر زبان نمي رانند، از حسين تنها اشك و زاري را نمي فهمند، ميدانند كه ارزش يك حكومت تنها و تنها به عدالت حاكمانش است نه صرفا لق لقه اي كليشه اي از امام زمان و علي و حسين، اين حنا رنگ ندارد

    پاسخ

    سلامسير تاريخي اعضار گذشته را اگر بخواني و دلي آزاد جدا از چپ و راست داشته باشي هيچ گاه يکطرفه به قاصي نميروي...انسانهاي زيادي در سير تاريخ تغيير يافته اند و از حزب اللهي و نماز شب خوان و ... به مزدوران غرب و شرق تبديل گشته اند حتي اگر نسبتي با شهيد داشته باشند که البته منظور پسر اين شهيد بزرگوار نيستشما انديشه ها و مقالات سخنراني ها و ... اين شهيد را مطالعه کني با همان شرايط ابتدا پي مي بري به تفاوت پسر و پدر را...حق را بشناس و بعد با معيار حق انسانها رايا علي عليه السلام

    ديدم از شهيد بهشتي سخن به ميان آورده اي، ديدم از التقاط و تجديد نظر طلبي و انحراف از مسير اسلام و.... سخن به ميان آورده اي. گفتم بد نيست نوشته هاي فرزند همان شهيدي را كه هوشمندانه مصادره اش ميكني تا حرفهاي خودت را بزني، برايت اينجا قرار دهم. اگر تفسير رحماني و عقلاني از دين اسمش التقاط و ضد اسلام ميبود، دست پرورده آن شهيد امروز اين گونه از اين همه تزوير و فريب و تحجر و دنيا طلبي در پوشش دين و استفاده ابزاري از دين و سوار شدن بر اعتقادات و نا عدالتي و دروغ و نيرنگ و خشونت و جسارت و كشتار و بي رحمي و بي شرمي و تهديد و تطميع و دستگيري و استبداد و خفقان و سركوب و اقتارگري و قدرت نمايي و .... نمي ناليد.

    بله دوست من، ميشود در نزد مردمي كه چندان آشنايي با حقيقت اسلام و رحمت و صداقت آن ندارند، شهيد و امام و ارزشها و .... را مصادره كرد و مدام با بوق و كرنا كردنش،‌ پلي زد براي پيشبرد برداشت هاي شخصي و انحصارطلبانه از دين. اما در نزد آنهايي كه اين دين را ميشناسند، علي را صرفا براي نيرو گرفتن بر زبان نمي رانند، از حسين تنها اشك و زاري را نمي فهمند، ميدانند كه ارزش يك حكومت تنها و تنها به عدالت حاكمانش است نه صرفا لق لقه اي كليشه اي از امام زمان و علي و حسين، اين حنا رنگ ندارد

    درد دل فرزند آيت الله بهشتي با پدرش

    پدر! ديدي که چه روزهايي را شاهد بوديم، در سالگرد ? تير، پارلمان‌نيوز فرزند شهيد بهشتي در نوشتاري تاکيد کرد:
    «امروز تحجر، انديشه‌هاي شهيد بهشتي را بر نمي‌تابد و تجلي سبز آن را تحمل نمي‌کند.»به مناسبت بيست و هشتمين سالگرد شهادت دکتر بهشتي، سيدعليرضا بهشتي فرزند وي، در نوشتاري خطاب به پدر، دردل‌هاي خود را با او در ميان گذاشت:چرا هربار که هفتم تير مي رسد سفره دل گرفته ام را نزد تو مي گسترم؟
    شايد چون سايه تو را همچنان بر سرم گسترده مي بينم. شايد هم که چون نمي گذارند صدايم شنيده شود، بدنبال چاهي مي گردم تا آهي برکشم.
    شايد هم که برباد رفتن ميراث توست که اينچنين آتشم مي زند و داغ ديرينه را تازه مي کند.پدر! ديدي که چه روزهايي را شاهد بوديم که امکان بازشناسي تاريخ صدر اسلام را برايمان ممکن ساخت؟ ديدي که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از اميد شد؟ ديدي که عطر راستي و صداقت که فضا را پر کرد، پايه هاي کاخ هاي دروغ و ريا به لرزه افتاد؟
    ديدي خمودي و خموشي جاي خود را به سرزندگي و نشاط داد؟
    ديدي که دل هايي که سال ها با انگشتان کليشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ ديدي که نسل سومي که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دينمداري قهر کرده بود، در داوري هايش به تأملي دوباره نشست و مطالباتش را در ادبيات صدر انقلاب جستجو کرد؟
    ديدي که زن و مرد و پير و جوان و روستايي و شهري، چشم اميدشان را به يار ديرينه تو دوختند و به رغم همه اما و اگرها و جوسازي ها، رايت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
    اما پدر ديدي که همان کساني که پس از شهادت تو زير لب زمزمه کردند که بهشتي عاقبت بخير شد و تداوم حيات او به سلطه اسلام ليبرالي مي انجاميد، چه کردند؟
    به بهانه حراست از اسلاميت نظام، جمهوريت نظامي که تو در کنار امام و مرادت و به ياري بسياري ديگر از همراهان ديروز و امروز معماري کرده بودي را به مذبح سلايق و علايق و داوري هاي شخصي بردند.
    خواست مردمي نجيب که با بالاترين درجات آگاهي، حق به سرقت برده خود را مطالبه مي کردند را آشوب طلبي ناميدند، خونشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دين، دينداران را بي دين ناميدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بيگانه گشتند و يافته و نايافته، سکوت تلخ، بلند و رساي حق خواهان را با شادکامي دشمنان قسم خورده انقلاب همانند کردند تا مجوزي براي مشروعيت بخشي به کودتاگران دست و پا کنند.ياد روزهاي سختي مي افتم که در مقابل هجمه ناجوانمردانه زبان هاي پلشت سکوت کردي و افتراها و دشنام ها را از دوستان ديروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنيدي و دم فروبستي. تو قرباني التقاط و تحجر شدي: التقاط تو را ترور شخصيت کرد، تحجر در مقابل رضايتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعه هفتم تير به آساني اتفاق افتاد. اين بار اما، روايتي معکوس در کار است:
    تحجر، انديشه هايت را بر نمي تابد و تجلي سبز آن را تحمل نمي کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات مي کند، و اين تويي که يکبار ديگر به قربانگاه فرستاده مي شوي. بگذار که اين بار سخنم را با شعري از شفيعي کدکني به پايان برسانم:تو در نماز عشق چه خواندي که سالهاستبالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پيراز مرده ات هنوز پرهيز مي کنند......خاکستر تو راباد سحرگانهرجا که بردمردي زخاک روييدپايگاه خبري فراکسيون خط امام(ره) مجلس