• وبلاگ : تمهيدات
  • يادداشت : نا اميد شوند واردين بر غير تو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    درد دل فرزند آيت الله بهشتي با پدرش

    پدر! ديدي که چه روزهايي را شاهد بوديم، در سالگرد ? تير، پارلمان‌نيوز فرزند شهيد بهشتي در نوشتاري تاکيد کرد:
    «امروز تحجر، انديشه‌هاي شهيد بهشتي را بر نمي‌تابد و تجلي سبز آن را تحمل نمي‌کند.»به مناسبت بيست و هشتمين سالگرد شهادت دکتر بهشتي، سيدعليرضا بهشتي فرزند وي، در نوشتاري خطاب به پدر، دردل‌هاي خود را با او در ميان گذاشت:چرا هربار که هفتم تير مي رسد سفره دل گرفته ام را نزد تو مي گسترم؟
    شايد چون سايه تو را همچنان بر سرم گسترده مي بينم. شايد هم که چون نمي گذارند صدايم شنيده شود، بدنبال چاهي مي گردم تا آهي برکشم.
    شايد هم که برباد رفتن ميراث توست که اينچنين آتشم مي زند و داغ ديرينه را تازه مي کند.پدر! ديدي که چه روزهايي را شاهد بوديم که امکان بازشناسي تاريخ صدر اسلام را برايمان ممکن ساخت؟ ديدي که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از اميد شد؟ ديدي که عطر راستي و صداقت که فضا را پر کرد، پايه هاي کاخ هاي دروغ و ريا به لرزه افتاد؟
    ديدي خمودي و خموشي جاي خود را به سرزندگي و نشاط داد؟
    ديدي که دل هايي که سال ها با انگشتان کليشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ ديدي که نسل سومي که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دينمداري قهر کرده بود، در داوري هايش به تأملي دوباره نشست و مطالباتش را در ادبيات صدر انقلاب جستجو کرد؟
    ديدي که زن و مرد و پير و جوان و روستايي و شهري، چشم اميدشان را به يار ديرينه تو دوختند و به رغم همه اما و اگرها و جوسازي ها، رايت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
    اما پدر ديدي که همان کساني که پس از شهادت تو زير لب زمزمه کردند که بهشتي عاقبت بخير شد و تداوم حيات او به سلطه اسلام ليبرالي مي انجاميد، چه کردند؟
    به بهانه حراست از اسلاميت نظام، جمهوريت نظامي که تو در کنار امام و مرادت و به ياري بسياري ديگر از همراهان ديروز و امروز معماري کرده بودي را به مذبح سلايق و علايق و داوري هاي شخصي بردند.
    خواست مردمي نجيب که با بالاترين درجات آگاهي، حق به سرقت برده خود را مطالبه مي کردند را آشوب طلبي ناميدند، خونشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دين، دينداران را بي دين ناميدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بيگانه گشتند و يافته و نايافته، سکوت تلخ، بلند و رساي حق خواهان را با شادکامي دشمنان قسم خورده انقلاب همانند کردند تا مجوزي براي مشروعيت بخشي به کودتاگران دست و پا کنند.ياد روزهاي سختي مي افتم که در مقابل هجمه ناجوانمردانه زبان هاي پلشت سکوت کردي و افتراها و دشنام ها را از دوستان ديروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنيدي و دم فروبستي. تو قرباني التقاط و تحجر شدي: التقاط تو را ترور شخصيت کرد، تحجر در مقابل رضايتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعه هفتم تير به آساني اتفاق افتاد. اين بار اما، روايتي معکوس در کار است:
    تحجر، انديشه هايت را بر نمي تابد و تجلي سبز آن را تحمل نمي کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات مي کند، و اين تويي که يکبار ديگر به قربانگاه فرستاده مي شوي. بگذار که اين بار سخنم را با شعري از شفيعي کدکني به پايان برسانم:تو در نماز عشق چه خواندي که سالهاستبالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پيراز مرده ات هنوز پرهيز مي کنند......خاکستر تو راباد سحرگانهرجا که بردمردي زخاک روييدپايگاه خبري فراکسيون خط امام(ره) مجلس