باز شد شاه کليسا پدر روحانيباز شد گوشه کاخ پدران مهماني/
بابک از گور درآمد شده اينک اي دوستپادشاهي که بود شهرت او زنجاني/
بهر مانائي اين قوم ستم مي لرزدباز در گور تن بابک و نعش ماني/
کيست اين مهدي و بابک که نبيند در خواباين رفاه و عظمت پادشه ساساني/
با تبسم دهنش پسته رفسنجان استداد و بيداد از اين پسته رفسنجاني/
سنگ هم باشد اگر خاک عمو خواهد خورد به همين خوشمزگي و به همين آساني /
خواب يک خاطره هر شب به وي الهام شودخاطراتي که بود اکثر آن شيطاني /
اينک از لفظ عدالت همگي مي ترسندکه رفاه است شعار شب بي ايماني/