تمهیدات |
ای دل اگر از آن چاه زنخدان بدر آیی هر جا که روی زود پشیمان بدر آیی هش دار که گر وسوسهی نفس کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان به در آیی شاید که به آبی فلکت دست نگیرد گر تشنه لب از چشمه حیوان به در آیی جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح باشد که چو خورشید درخشان بدر آیی چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خندان بدر آیی در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان به در آیی بر رهگذرت بسته ام از دیده دو صد جوی تا بو که تو چون سرو خرامان بدر آیی حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه روی باز آید و از کلبه احزان بدر آیی [ جمعه 86/9/16 ] [ 7:21 عصر ] [ میثم ]
|