سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمهیدات

رهروان حسین(علیه السلام)

اسمش بابازادگان بود. صداش می زدند «بابا» دیگر حوصله زادگانش را نداشتند. گاهی هم سر به سرش می گذاشتند. صدا می زدند «بابا» وقتی بر می گشت سینه می زدند و می گفتند«قربان نعش بی سرت»

می خندید و سر تکان می داد.

با بیسیم چی دو تایی آمده بودند بیرون پتوها را بتکانند. دور و برشان خاک جمع شد و همه چیز به هم ریخت. وقتی خاک نشست دیدیم موج پرتشان کرده توی سنگر، رفتمتوی سنگر. هر دو شهید شده بودند. سر بیسیم چی روی شانه های بابا بود، مثل وقتی که یکی سرش را می گذارد روی شانه دیگری و می خوابد. بابا هم سر نداشت. «بابا قربان نعش بی سرت»

 

 

***   ***   ***   ***

چهل صبح بعد از نماز زیارت عاشورا می خواند تا خدا دعایش را اجابت کند و شهید شود.

به شوخی بهش گفتم: «این عملیاتی که من تدارکش رو دیدم، اینقدر فشارش بالاست که اگر نخواهی هم شهید میشی، به نذر و نیاز حاجت نیست.»

گفت: «اگر شهید نشم باز از فردا می خونم اینقدر چهل روز چهل روز می خونم تا شهید شم.»

روز چهل کار فیصله پیدا کرد. به دور دوم نکشید.

 یا حسین

***   ***   ***   ***

فردا مسافربود.

نیمه شب نشسته بود توی اتاق برای خودش سینه می زند،

می خوند، گریه می کرد:

«والله ان قطعتموا یمینی                انی احامی ابدا عن دینی»

دست نداشت وقتی آوردنش.


[ یکشنبه 86/10/30 ] [ 10:38 عصر ] [ میثم ]
درباره وبلاگ

میثم
امام(ره) به ما آموخت «انتظار تنها در مبارزه است» و «بیداری اسلامی» که امام خامنه ای نویدش را داده اند و ما شاهدیم....*** ***باش تا صبح دولتت بدمد//کاین هنوز از نتایج سحر است***

جنبش letter4u

لینک دوستان

موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 96
کل بازدیدها: 623886